رهام جانرهام جان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

رهام لبخند خدا

تابستان 90

1391/7/16 16:20
نویسنده : مامان مهسا
177 بازدید
اشتراک گذاری

اولش تا یادم نرفته بگم 29 خرداد ساعت 11:10صبح گفتی ماما اول متوجه نشدم ولی تو دوباره گفتی ماما با موبایلم صداتو ضبط کردم خیلی قشنگ میگی م__ام__ایعنی حرفتو میکشی.

تیرماه منو تو و بابا رفتیم تهران آخه بابایی مامانی خاله منا عموکمال وابوالفضل از اهواز اومده بودن ما هم رفتیم که چند روز بعدش با هم بیاییم نمین. اونجا خونه دای فرشیدو خاله فروغ بودیم خیلی خوش گذشت رفتیم آتلیه خاله سمیرا عکس گرفتیم.بعد از چند روز با هم برگشتیم نمین تویه گردنه حیران ایستادیم تا استراحت کنیم ابوالفضل درختها رو نشون میداد میگفت دددددددد خاله منا میگفت بمیرم بچم تا حالا از این چیزا ندیده.

niniweblog.com

فرداش رفتیم آستارا دریا تو که عاشق دریایی حسابی آب بازی کردین

 اینم یه عکس از رهام و  داداشی

خدا میدونه دارن چه آتشی میسوزونن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

mona
21 خرداد 91 1:16
عزیز دلم الهی من قربون خودت و اون عکسهای قشنگت بشم چشم نخوری خالا به قربونت
یه لر ساده
31 خرداد 91 1:03
اینجور که پیداست اسم باباش هم قهر خداست.شانس آوردیم زمان کودکی باباش از این امکانات نبود.
آجی غزال
17 مرداد 91 20:44
jigare man kiyeeeeeeeeeeee? dai mige qorbune to va kole pesar khalehat