رهام جانرهام جان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

رهام لبخند خدا

نوروز92

1392/5/23 20:14
نویسنده : مامان مهسا
130 بازدید
اشتراک گذاری

امسالم مثل سالهای گذشته برای عید راهی اهواز شدیم.البته یکراست از نمین به اهواز رفتیم از سمت خلخال ازشهرهای زنجان همدان بروجرد خرم آباد گذشتیم خیلی راه بود ساعت ٩صبح راه افتادیم و ١١:٣٠رسیدیم اهواز من خیلی خسته شده بودم ولی شما که تو صندلیت نشسته بودی و بیشتر مسیر رو خواب بودی.بابا هم میگفت خسته نشده خلاصه رسیدیم خونه بابایی و مامانی البته خونه جدید که حالا خاله منا هم همسایشون شده بود.حسابی این ١٣روزو خوش گذروندیم یه پامون خونه خاله منا اینا بود یه پا مون خونه بابایی اینا.آخر شبا هم که خاله منا اینا میخواستن برن بخوابن تو وابوالفضل با گریه از هم جدا میشدین یه شبم رفتیم تو اتاق ابوالفضل که شماها با هم بخوابین ولی اینقدر روی تخت بالاوپایین پریدین و عروسکها رو به سمت همدیگه پرت کردین که آخرش یه عروسک خورد تو چشم من بیچاره(البته بابا به شوخی انداخته بود)خلاصه این روزهای خوبم زود تموم شد و برگشتیم تهران و از اونجا هم نمین سرخونه و زندگیمون.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)