رهام جانرهام جان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

رهام لبخند خدا

من تورو میخواستم

1393/4/2 12:50
نویسنده : مامان مهسا
134 بازدید
اشتراک گذاری

برای عید دیدنی من با مازو (مادربزرگ)و زن عمو افسانه رفتیم خونه زن عمو بابا شما رو گذاشتم که پیش بابا بمونی وقتی برگشتم خوابیده بودی بابا هم میگفت چند بار تا حالا بیدار شده سراغ تورو گرفته گریه کرده دوباره خوابیده .بعد که بیدار شدی بغلت کردم گفتی: مامان تو رفته بودی ویوه(میوه)بخری من پیش بابا موندم من تورو میخواستم. الهی من قربونت برم فدات بشم ببخش که تنهات گذاشتم عشق مامان اخه بعضی جاها اگه نمیبرمت به خاطر خودته اخه اذیت میشی گل قشنگم.عاشقتم niniweblog.com

پسندها (1)

نظرات (2)

ابجی سجا
2 تیر 93 15:07
ممنون خاله خيلي خوش اومدين
مامان ابوالفضل
10 تیر 93 2:46
چه عجب مامان تنبل خاطره نوشت قربون گل پسرم مهسا عکسها شو بزار