رهام جانرهام جان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

رهام لبخند خدا

محرم

محرم رسیده تلویزیون داشت عزا داری نشون میداد گفتی مامان چی شده منم میخواستم حال و هوای این روزها رو به زبون خودت برام توضیح بدم گفتم امام حسین خیلی مهربون بود دوست بچه ها بود یه نی نی هم داشت اسمش علی اصغر بود آدمهای بد به نینی آب ندادن نی نی گریه میکرد آب میخواست امام حسین گفت آخه چرا به نی نی آب نمیدین آدمهای بد نی نی رو زدن از گلویه نینی خون اومد تلویزیونم داشت یه صحنه از فیلم مختار رو نشون میداد که علی اصغر تیر خورد خودم گربم گرفت شما هم منو بغل کردی گفتی مامان ناراحت نباش باشه .قوربون پسرم برم که طاقت ناراحتیه مامانشو نداره.  
25 آبان 1392

تولد ماشینی

تم تولد ماشین بود به رنگهای زرد و سبز و آبی وروجکها نذاشتن یه عکس درست و حسابی ازشون بگیریم. آش دوغ که افسانه زن عمو زحمتشو کشیده بود.   الویه که مازو زحمت رنده کردنشو کشیده بود. کشک بادمجان میز رو با رنگهای زرد و سبز و آبی تزیین کردم گل پسری در حال ذوق کردن پسر گلم انشاالله ١٠٠٠ساله بشی من و بابا عاشقتیم و ممنون از همه مهمونهای گلی که تو جشن ما شرکت کردند اینم کادوی مامان و بابا وبازم مثل همیشه که خیلی جای بابایی مامانی دایی فرشید اینها خاله فروغ اینها خاله منا اینها خالی بود .کاش اونها هم بودند تا جشنمون کامل میشد.   ...
13 مهر 1392

پشت صحنه تولد

منو پسری کلی کاردستی درست کردیم و حسابی این چند روز مشغول بودیم. برای درست کردن غذاها افسانه زن عمو و سعیده زن عمو حسابی کمک کردن.همینطور مازو خیلی زحمت کشیدوپریسا عمه هم برام یه لباس خوشگل دوخت.دست همشون درد نکنه انشاالله تو شادیاشون جبران کنیم. ...
13 مهر 1392

تولد 3سالگی

قند مامان تولدت مبارک عشقم قرار بود ٢٣ شهریور که تولدته جشنتم همون روز بگیریم ولی مادر بزرگ برنامه سفرش جور شد که بره مشهد ما هم به احترامه مادربزرگ یا به قول رهام مازو تولد رو عقب انداختیم و گذاشتیم ٤مهر که البته روز تولد بابایی هم بود.ولی بابا برات یک کیک کوچولو خرید که یک تولد ٣نفره کوچولو گرفتیم. قرار بود همون شب بریم پارک ولی چون بابا دیر اومد فرداش با عمو فرهاد اینا رفتیم شهر خورشید شما و عرشیا حسابی خوش گذشت. اینقدر شیطونی کردین که حتی نشد یک عکس درست و حسابی ازتون بگیرم. به اسم رهام به کام بابایه رهام.   ...
13 مهر 1392

رهامم 3 ساله شد

    امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید گویی بساط عیش مداوم به من رسید نور ستاره ای در شب تولدش انگار که فرشته ای از ازل رسید فرشته کوچکم تولدت مبارک       وجود زیبایت وارد به دنیا میشود هدیه سالروزش این آوا میشود عاشقی چون من بی پروا میشود در شعر تولد غرق رویا میشود اینگونه سالی دگر از عمر تو آغاز میشود تولدت مبارک         خدای اطلسی ها با تو باشد پناه بی کسی ها با تو باشد تمام لحظه های خوب یک عمر به جزدلواپسی ها با تو باشد گل من تولدت مبارک   ...
23 شهريور 1392

دومین مسافرت تابستان

قند عسل مامان امسال تابستان جور شد که یک بار دیگه با خاله فروغ اینها بریم مسافرت١٣/٦/٩٢راه افتادیم به سمت انزلی خونه عمو مهدی و خاله منصوره شب رسیدیم فرداش رفتیم کنار بندر انزلی که عکس بندازیم بعد از گرفتن عکس راه افتادیم به سمت رامسر اونجا خاله فروغ اینها تو هتل منتظرمون بودن شما هم میگفتی بریم فلیبز(عمو فریبرز)هوا و طبیعت رامسر عالی بود از شانس خوبمون هوا ابری بود ولی از شرجی و گرما خبری نبود فضای هتل هم خیلی قشنگ بود ازم عکس نگیر نمیخوام   اینجا جنگل ٢٠٠٠یه پرورش ماهی که ایستادیم ناهار بخوریم   از رامسر برگشتیم خونه خاله فروغ تهران رفتیم برای شما لباس بخریم حاضر نبودی شلوار لی رو پرو کنی خانم...
22 شهريور 1392

ماهی

عشقم این اولین باریه که نقاشی کشیده اونم ماهی تاریخ ٢٤اسفند٩١ البته این نقاشیها گم شده بودن وتازه پیداشون کردم و خیلی خوشحالم ...
8 شهريور 1392

غذا خوردن پسر گلم

پسرم باید دیگه خودت غذا تو بخوری البته بیشتر به بازی میگذره غذا خوردنت چون خودم بهت غذا میدم اگر به حال خودت بزارم که پوست و استخوان میشی.   این گل پسر قند عسل مامان که با این لگوهای ستاره ای تاج درست کرده . ...
8 شهريور 1392